دانلود کتاب یار مجنون از آذردخت
با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF
موضوع کتاب: عاشقانه
خلاصه کتاب یار مجنون
خدایا! سرم داشت میترکید.حتی فکرشم عذابم میداد چه برسه به عملی کردنش و
انجام دادن این کار فوق العاده سخت. آخه یعنی چی؟ چرا از بین این همه آدم من باید
این کار رو انجام بدم؟ نفسم رو پوف مانند دادم بیرون و با انگشت هام شقیقه ام رو فشار دادم
تا از فشار ناگهانی که داییم بهم وارد کرده بود، کمی کم بشه؛ اما دریغ…
کتاب پیشنهادی:
دانلود کتاب برگریزان
دانلود کتاب لب اناری
دانلود کتاب مرگ خورشید
قسمتی از کتاب
برای چند دقیقه اتفاقات چند لحظه پیش برام تکرار شد.
با احساس کوفتگی که از صبح تا الان به همراهم بود، وارد کلاس شدم.
نگاه اجمالی به قسمت دخترها انداختم و با دیدن بهار با قدم های خسته به سمتش
حرکت کردم و روی صندلی مشکی رنگی که کنار صندلی بهار جا خوش کرده بود، نشستم.
سرم خیلی درد می کرد؛ چون شب قبل برای پروژه تحقیقاتی استاد شایگان تا صبح بیدار
بودم و بدون خوردن صبحانه راهی دانشگاه شده بودم.
اصلا استراحتی نداشتم و این سردردم رو تشدید می کرد.
دستم رو گذاشتم رو ی میز صندلی و درحالی که چشم هام رو که در اثر سر درد سوزش
شدیدی به جونش افتاده بود، میبستم، سرم رو روی مچ دستم گذاشتم.
چند لحظه ای نگذشته بود که صدای نگران بهار رو زیر گوشم شنیدم.
– لیلی ؟
سرم رو از روی مچ دستم بالا اوردم و به سمتش برگشتم.
با چشمایی که در اثر بی خوابی می سوخت نگاهش کردم، با صدایی کم جون گفتم :»بله.«
بهار با نگرانی نگاه کلی به صورتم انداخت..