دانلود کتاب آلاس از مهرناز صالحی

کتاب آلاس

دانلود کتاب آلاس از مهرناز صالحی

دانلود کتاب آلاس از مهرناز صالحی

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF

موضوع کتاب : عاشقانه،درام،هیجانی

خلاصه کتاب آلاس

زندگی از وقتی شروع شد که قرار شد همه چی تموم شه! وقتی که دختر قصمون تو جنگ ناعادلانه‌ای قرار گرفت؛

جنگی که قصد داشت از جنس عشق باشه یه عشق عمیق به پسری از جنس غرور؛ ولی همه چی بهم ریخت!

مثل یه شعله طلایی آتیش! همون‌قدر زیبا و سوزان! آتیشی که یه باره تبدیل به خاکستر شد و زندگی دختر و پسر داستانمون رو متحول کرد!

کتاب آلاس روایت دختر و پسری رو داره که دل‌هاشون فرسخ‌ها از هم فاصله داره؛

اما یه اتفاق یه تلنگر یه آتیش سوزی، یه فرار از زندگی جفتشون رو عوض می‌کنه…

کتاب پیشنهادی:

دانلود کتاب بازگشت طیطو

دانلود کتاب بیوه برادرم

قسمتی از کتاب

“ترگل”

توی آشپزخونه مشغول مرتب کردن بودم که با شنیدن اسمم توسط

بابا دست ازکار کشیدم و به سمتش برگشتم.

_ جانم بابایی؟!

لبخند مهربونی نثارم کرد.

_ قربونت برم دختر بابا، میز رو بچین که کارن الان میاد.

با پوزخندی که بیارداه رو لبهام نقش بسته بود لبهام رو کج کردم.

_ هه! کارن امشب میاد پیشمون؟

از آشپزخونه خارج شد و در همون حال گفت:

_ اره باباجان، زنگ زد گفت مییاد.

چشمهام رو توی کاسه چرخوندم و با بی میلی گفتم: _ چشم الان  میچینم.

کتاب آلاس مهرناز صالحی

مشغول چیدن میز بودم که صدای بلند آیفون به گوش رسید. با طمانینه شال صورتی رنگم رو از روی صندلی برداشتم و روی موهای بلندم

انداختم. منتظر به کانتر تکیه دادم که بعد از چند لحظه ی کوتاه بابا به همراه کارن وارد خونه شدن. به سمتشون قدم برداشتم، با لبخند سلامی

کردم که فقط به تکون دادن سرش اکتفا کرد و بدون کوچیک ترین توجه ای به من وارد آشپزخونه شد. دوباره پوزخندی رو لبهام نقش

بست همیشه همین بود هیچوقت بلد نبود سلام کنه. راستش هیچوقت بلد نبود با من خوب برخورد کنه و من به خوبی میدونستم این اخالقش

از کجا نشات میگیره! از پشت محو تماشاش شدم، قد بلندش با اون هیکل ورزیده اش هماهنگی جالبی داشت؛ ولی یه نمه اخلاق نداشت

هرچی خوش قیافه بود در عوض بد عنق بود و نمیشد با یه من عسل خوردش! سری تکون دادم تا افکار بهم ریخته ام رو سامون بدم، به

سمت میز غذارفتم و بعد از نشستن شروع کردم کشیدن شام که کارن

بی هوا گفت:

_ اومدم ازتون خدافظی کنم قراره فردا با دوستهام برم شمال.

بابا همونجور که مشغول غذا خوردن شد گفت

قیمت 21000

 

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top