دانلود کتاب بهاری که باران نبارید با لینک مستقیم
برای اندروید ،آیفون و تبلت
توسط: راضیه خیرآبادی
سبک کتاب:عاشقانه
چکیده ای از کتاب بهاری که باران نبارید
آسمون شبيه يه بمب شده بود که می دونست يه جنگ به راه بندازه ! و شايد نتيجه ي برخورد ابرها با يه قوم ديگه از ابرهاي ديگه که به
سمت اون ها هجوم می برن بشه يه بارون پر رحمت براي ما ! يه آه از گلوم به بيرون ريخته شد و نگاهمو از آسمون گرفتم چون نه
ابر باروري وجود داشت و نه حتی نتيجه اي شبيه بارون !اين هوا انقدر آلوده بود که فقط می تونست يه عالمه ريز گرد ها و شن هاي
کرم رنگ روي مقنعه ي سياه رنگ من به جاي بذاره .انقدر شعاع ديد کم بود که بايد به زحمت قدم هات رو بر می داشتی تا يه وقت به تير
برقی نخوري و يا حتی چاله اي بزرگ که توي سابقه ي شهرداري اين جا وسط پياده رو اصال چيزي غير منتظره اي نبود !
مطالب پیشنهادی:
دانلود کتاب بیوه برادرم
دانلود کتاب دچار
دانلود کتاب خون بس
بخشی از کتاب
شب که بابا اومد رفتارهاي فريبا هم فرق کرد، برام چايی و ميوه می
آورد و از چيزهاي خوب حرف می زد اما اين رفتارهاش واسه من واقعا رنگی نداشت.
بابا چند بار بغلم کرد و قربون صدقم رفت اما فريبا بابا رو هم از چشمم انداخته بود. يعنی از دستش دل خور بودم، مامان اين همه
سال واسه اين زندگی زحمت کشيد که آخر فريبا بياد بخوره و کيف کنه و واسه من چشم و ابرو نازك کنه؟
کنار بابا رو مبل نشسته بودم و مشغول خوردن ميوه هايی که فريبا پوست کنده بود بوديم.
-بابا من فردا ماشين لازم دارم
فريبا تند گفت: آخه من بايد برم سونو گرافی…
بعد يه جوري ادامه داد که انگار آدم از خود گذشته ايه
-اشکال نداره با ماشين راه ميرم.
من منتظر به بابا نگاه کردم
سرمو تکون دادم..
دانلود کتاب بهاری که باران نبارید راضیه خیرآبادی رایگان
باشه دخترم صبح تا غروب مال تو بعدش بده من فريبا رو ببرم دکتر
-باشه، می خوام برم سر خاك مامان
فريبا-خدا رحمتش کنه دوست دارم منم بيام يه فاتحه براش بخونم نگاهمو ازش گرفتم
-دستت در نکنه يه دونه رو از همين جا بفرست
از جام بلند شدم رفتم تو اتاقم و همون موقع صداي فريبا به گوشم رسيد