دانلود کتاب دوراهی عشق و هوس از آریانا72

کتاب دو راهی عشق و هوس

دانلود کتاب دوراهی عشق و هوس از آریانا72

دانلود کتاب دوراهی عشق و هوس از آریانا72

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر

    ژانر کتاب:عاشقانه

خلاصه کتاب دو راهی عشق و هوس

رها و خواهر و برادرش بعد از فوت مادرشان با پدرش که با دخترخاله اش ازدواج کرده مشکل دارند و همه با احتیاط و

سیاست با پدرشان برخورد می کنند تا بتوانند سهم الارث مادری خود را بگیرند ولی پدر زیاده روی کرده و در آستانه ورشکستگیست.

رها که بتازگی 18 ساله شده ناچار است با تهدیدات شاهین مغرور و خودخواه که خانواده اش و ثروتشان را نابود میکند

و پدرش را به زندان می اندازد تن به ازدواجی اجباری بدهد ولی از او متنفر است و سعی در آزار شاهین دارد.

شاهین که عاشق رهاست سعی در جلب محبت و نزدیکی با او را دارد در عین حال رها در دوراهی عشق و هوس گیر افتاده

و باور اینکه شاهین واقعا عاشق اوست برایش غیرقابل قبول است و او را  کثیف می شمارد

که حتی اجازه دست زدن به خود را نمی دهد ، او بعد از دیدن کامران پسرخاله تازه از خارج برگشته اش احساساتی

تازه در خود می یابد ولی به کامران نمی گوید که ازدواج کرده

بعد از مدتی کامران پی میبرد و سوء تفاهماتی در زندگی رها و شاهین پیدا میشود و رها

کتاب های پیشنهادی:

دانلود کتاب محکمه

دانلود کتاب آراج

قسمتی از کتاب

نور ماه در تاريكي اناق روشنايي رويايي و وصف ناپذيري را بوجود اورده بود .

همه جا پر از سكوت ناگفته ها بود بسختي ميتوانستم عكس هاي البوم را مشاهده كنم ولي از بوي فضاي

البوم و تصوير هاي محو البوم فضا را حس ميكردم حس هي متضاد

به قلبم چنگ ميانداختند خوشحالي ديروز اندوه امروز .بد بختي فردا

در ذهنم خاطراتي محو از گذشته جريان داشت خانواده اي خوشبخت صميمي خانواده اي پنج نفره

كه حالا ريشه اش در دستان باد بود در تاريكي به چهره ي زيبا و مهربان مادرم كه در عكسي لبخند خود را داشت

چشم دوختم بي اختيار اشك از چشمانم روان شد .دو سال ميگذشت ولي وجودش در قلبم لبريز بود

همه جا اسم مادرم بود در حاشيه كتابهايم .هر صفحه خاطراتم و نجوا هاي شبانه ام وقتي او رفت بهار زندگي

ما به خزاني اشفته تبديل شد و من تازه طعم تلخ بدبختي را به معناي واقعي ميچشيدم و ان را با تمام

وجود مزه مزه ميكردم در همين افكار بودم كه صداي قهقه هاي منفور روشنك در فضاي خانه پيچيد احتمالا پدرم

وارد خانه شده بود با سرعتي باور نكردني موقعيت خود را يافتم و به حالت خواب چشمانم را بستم انگار پچ پچ ميكرد

چرا پدر نميفهميد زندگي هوس نيست .چرا مادرم را بدبخت كرد و ما را به خك سياه نشاند انهم به خاطر

يك افريته اما همه ي چشمها بسته شده بود خواهر و برادر بزرگترم كه ازدواج پدر را به معناي ازادي تمام

معنا ميديند و به هر بهانه اي از پدر باج ميخواستند هيچ نگراني نداشتند ولي من

من كه كوچكترين عضو خانواده ي افشار بودم خطر را نزديك ميديم خيلي نزديك

از تابش مستقيم نور خورشيد بر چشمانم ناچار از خواب بيدار شدم نرگس خانوم

مستخدم خونه باغ در حالي كه اتاقمومرتب ميكرد بشاشو شادمان صبح بخير گفت

-صبح بخير نرگس خانم ديشب بهزاد اومد؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top