دانلود کتاب ققنوس در بند  از محدثه کمالی

کتاب ققنوس در بند

دانلود کتاب ققنوس در بند  از محدثه کمالی

دانلود کتاب ققنوس در بند  از محدثه کمالی

با لینک مستقیم برای اندروید و کامپیوتر و PDF

موضوع کتاب: عاشقانه،اجتماعی

خلاصه کتاب ققنوس در بند

خلاف جهت دنیا حرکت کردم! و اشتباه از شما بود.

مشکل از جایی شروع شد که گفتید زن باید خانه دارِ خوبی باشد!

زن باید قرمه سبزی پزِ قهاری باشد!

و هیچ کس نگفت، زن باید زیاد بفهمد تا خانُمی کند.

زن باید زیاد کتاب بخواند تا توانایی ماندن در جمع شما را داشته باشد.

زن باید از سیاست و حقوق، سر در بیاورد تا آگاهی کامل داشته باشد.

هر زن یک کشور است و هیچ کشوری بدونِ آگاهی، جامعه سالمی نخواهد داشت.

و من…

دلم تفاوت میخواست، دلم آزادی و آزادگی میخواست و میخواستم از میان خاکستر سر بلند کنم و پرواز کنم.

کتاب پیشنهادی:

دانلود کتاب چند درجه بالاتر از غرور

دانلود کتاب حسابدار زیبا

قسمتی از کتاب

کلید را درون قفل چرخاندم و آن با صدای تیکی باز شد … پایم را روی اولین موزائیک نصف نیمه گذاشته و میخ شدم …
میخ هرآنچه که روزی لحظه هایم را می ساخت … این خانه یک زمانی عجیب خاطراتی برایم به ارمغان آورده بود …
جایی در وا پسین روزهای سخت با خود عهد کرده بودم، برگردم و خاطرات را از سر بگیرمخاطراتی که در پس کوچه باغ های شمرون
تداعی شده بودند و همچنین نوای پدر و مادر مهربان و رنج کشیده ام را سر می دادند … نگاهم که به حوض وسط حیاط خورد،
بغض سر باز کرده و دانه های درشت اشک از تصور نگاه خیره و عاشق مادر به جای خالی پدرم روی گونه هایم غلتیدند …

کتاب ققنوس در بند محدثه کمالی

چقدر دلم هوای آن رستم دستانم را کرده بودهوای پدرم را باید زمان را با نوشتن خاطرات می گذراندم؛ همه چیز را بیرون می آوردم
تا از ذهنم پاک شود و نوشتن تمام آن خاطره ها دردناک بود … حداقل برای من … با تمام کلماتی که به من گفته بود و
آن مدلی که به من با عشق نگاه می کرد، به حرف هایش گوش سپرده بودم … حال که فکر میکنم میبینم چقدر خوب شد
که گوش کردم؛ باعث شده بود جذب آن حال آشفته شوم و زندگی ام را بسازمما آسیب دیده بودیم، خیلی وقت پیش آسیب
دیده بودیم و من نیاز داشتم برای مرحم گذاشتن روی آن درد ها، آن ها را یادداشت کنم … سروناز … سروناز … کجایی؟
چشم از ماهی سفید حوض کوچک گرفته و ایستادم، دامن گل گلیام روی مچ هایم سر خورد و روی زمین نشست،
سر چرخانده و رو به او گفتم: اینجام سوگند … چرا هوار میزنی؟ |

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top