دانلود کتاب مانکن نابودگر  با 

کتاب مانکن نابودگر

دانلود کتاب مانکن نابودگر  با 

دانلود کتاب مانکن نابودگر  با لینک مستقیم 

برای اندروید ،آیفون و تبلت 

توسط: مریم بهاور

سبک کتاب: عاشقانه،جنایی

چکیده ای از کتاب مانکن نابودگر

تندیس سنگی ام را بنگر!

بگذار به تو بگوید.

آغاز نابودی من، مانکن نابودگر متظاهران، چگونه بود!

بگذار بگوید، حسادتاسلحه شد؛ وقضاوتگلوله ای بر خلاصی وجود

سرشار از تهی ام!»

خیره به پل قدیمی و زهوار در رفته زیر پام لب زدم:

– بگو!

صداش رو تو گلو به کمک چند سرفه مصلحتی صاف کرد:

– تمام اطلاعات مندرج در پیامتون تو این پوشه است. میتونید با زیر و رو کردن ورقههاش تاریخ دقیق وقایع رو بخونید.

پوشه رو گرفتم و با دقت و لطافت ورقهای رو ازش خارج کردم. پوزخندی رو لبام نقش بست.

ورقه رو برگردوندم داخل پوشه و یه قلپ کوچک از پیالهی شامپاین ایتالیائی مزهمزه کردم..

کتاب های پیشنهادی:

دانلود کتاب تن پوشی از هوس

دانلود کتاب چند درجه بالاتر از غرور

بخشی از کتاب

روی مردمکاش متوقف شدم:

– کارت خوب بود.

یه پاکتنامه انداختم رو میز مقابلش:

– آدرس و کلید یه ویلا تو میامی فلوریداست. یه مدت رو از اینجا دور

باش؛ سپردم بلیت پرواز 311صبح اول وقت برات گرفتن که روی میز

عسلی کنار تخت اتاق خوابته. مدارکتم تو یه ساک آبی رنگ کنار در اتاق؛ پرواز و از دست ندی.

پک عمیقی به سیگار نعنایی مابین انگشتاش زد که تا فیلتر سوخت:

– خیالتون جمع قربان. خروس خون من تو خاک آمریکام.

پوشه رو چنگ زدم و از جام بلند شدم.

قدمهای دقیق و گامهای کوبندهام منو ازش دور کرد.

(7دی ماه سال( )1404یکشنبه)

قطرات سرد روی سر و کولم فرود میاومدن و گوشامو سنگین میکردن.

دستمو بلند کردم و روی آینه کشیدم تا بخارشو پاک کنم. از چیزی که

تو آئینه دیدم آه کشیدم. یه مرد بسیار قدبلند با موهای

دانلود کتاب مانکن نابودگر مریم بهاور رایگان

لخت تیره مایل به مشکی که چون خیس خورده بودن به سیاهی میزد.

ابروهای کمانی که حالتشون همیشه عصبی نشونم میداد؛ چشمهای

درشت و مشکی که موقع عصبانیت حالت عوض میکرد و لبای گوشتی

و بزرگ و دماغ متوسط و سر بالا. پوست برنزه که ترکیب جالبی با رنگ

تیره موهام داشت و جذابیتم رو خاص تر میکرد. هیکل ورزیدهام خیلی

تو دید میزد، و این خیلی اعصابمو بهم میریخت. نگاهی به سر و کولم

انداختم. شونههام از شدت فشار زیاد این چند روز حسابی کبود شده بود

و با اینکه برنزه بودم واقعاً تابلو بود. مشغول دید زدن خودم بودم که آئینه

رو به روم دومرتبه با غبار آب دوش محو شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

Back To Top