دانلود کتاب افگار هزاهز با لینک مستقیم
برای اندروید ،آیفون و تبلت
توسط: وفا قدیمی
سبک کتاب: عاشقانه
چکیده ای از کتاب افگار هزاهز
فاخته عاشقانه ای پر هیاهو به مدت هفت سال، با فرامرز داشته است.
اما پس از سال ها عاشقی کردن با او، به نقطه ای از زندگیش می رسد که مجبور به ترک فرامرز می شود.
حالا پس از چند ماه دوری، آن ها در فضای کاری با هم رو به رو می شوند.
و در این بین پرده از راز هایی برداشته می شود که دلیل جدایی آن ها بوده ست.
یک زن، یک جنین چند ماهه و شاید یک نفر سوم
کتاب های پیشنهادی:
دانلود کتاب خون بس
دانلود کتاب طنین یک فریاد
بخشی از کتاب
ساکت بود و با آرامشی که نمی دانستم از کجا دست آورده بود، نگاهم میکرد
یکی از دختر ها، نگاهش را به سمت من چرخاند و گفت
«چرا نمیای بشینی پس؟
حتی نتوانستم مردمک هایم را بچرخانم و نگاهش کنم. پلک هایم درد گرفته بودنـد
امـا نـمـی توانستم پلک بزنم. می ترسیدم چشم ببندم و وقتی پلک هایم
را از هم باز کردم تصویرش محو شود.
دستش را به سمتی دراز کرد و دهانش را باز کرد. گوش هایم خودشان را آماده ی شکار صدایش کردند و
وقتی با جدیت “بیا بشین” را به گوش هایم هدیه کرد دلم برای حرکت لبهایش رفت
پاهایم گوش به فکتاب صدایش، به حرکت در آمده و به سمت همان جایی که او اشاره کرده بود، رفتم. لبخند زد! درست دیده بودم؟
از اینکه درست مثل قبل از او اطاعت کرده بودم، راضی بود؟! موهایش را از جلوی پیشانی اش کنار زده و رو به آقای باقری گفت:
«گفتی کارت چیه؟» پلک زد و بانوک کفشش بر زمین زد. موهایش باز هم روی پیشانی اش آمدند.
دانلود کتاب افگار هزاهز وفا قدیمی رایگان
لبخند بی اجازه ای روی لب هایم نقش بست. چه قدر لاغر نشده بود! چه قدر حالش خوب بود. چه قدر نبود من در زندگی اش حس نمی شد!
لب هایش، صدایش، موهایش..آخ موهایش! من، مرد مجنون نبودم اما موهای مردانه ی او، لیلای من بودند. انگشتانم که
موهایش را بهم می ریختند، صدایش که اعتراض می کرد و چشم هایش… چشم هایش که در عین جدیت می خندیدند!
من چه قدر دلتنگش بودم. انگار از آخرین باری که دیده بودمش، پنجاه سال می گذشت و